#اولین_روزه_من
#اولین_روزه_من
#به_قلم_خودم
اول بار بگویم امیدوارم این مرتبه قسمت باشدنوشته ام را ارسال کنم،چون هرمرتبه ارسال نشده حذف می شود.
درگوشه های ذهنم درجستجوی خاطرات شیرین کودکیم هستم اول بار خاطراتی را که مادر مهربانم برایم بازگو نموده است در خاطرم پدیدار می شود.همیشه از شنیدن آن ها قند در دلم آب می شود.??
خاطرات پشت درهای مسجد…همان خاطراتی که همیشه با آن ها با خدای خودم نجوا می کنم و از خداوند متعال در خواست می کنم.هر وقت در خانه خدا می روم می گویم بار الها گدای آشنا آمده،همان گدایی که گدای خانه ات است.گدایی که تنها نیامد.گدایی که دو شفیع با خود آورد.یک شفیع آقا امیر المومنین علی علیه السلام و دوم بانوی بارداری که بهشت زیر پایش است"مادر مهربانم”
بگذارید از اول براتون بگویم.من بیست وسوم ماه رمضان دنیا آمدم.اولین شب های قدرم را دو الی سه شب قبل از تولد در شکم مادر وبا مادر درک کردم وقرآن بر سر گرفتم.در شهر یزد قدیم محل بانوان در اکثر مساجد و حسینیه ها در طبقه دوم بود و مادرم به دلیل وضعیتشان(روزهای پایان بارداری)قادر به بالا رفتن از پله ها نبودند بنابراین در کوچه وپشت درب مسجد احیا گرفته بودند.من هم که آن جا بودم??هر چند لحظه یک بار با لگدی،اظهار وجود می کردم.??برایم نخندید سرم نمی شدنباید مادر را اذیت کرد،آخه آن وقت هنوز حوزه نیامده بودم و درس حوزه نخوانده بودم.به راستی شرمنده ام مادر عزیزم،من را ببخش چون اکنون که حوزه رفته ام و قرآن آموخته ام هنوز هم قدردان زحماتت نیستم.
قرار بود از اولین روزه هایم برایتان بگویم.اولین ماه رمضان سن تکلیف من درتیر ماه و اوج گرمای تابستان بود.من با عشق و علاقه ی فراوان سحرها بیدار می شدم و با هر سختی بود تا افطار روزه ام را نگه می داشتم.سر سفره افطار با افتخار سرم را بالا می گرفتم. به خداوند قسم می خورم در عالم بچگی آن دو رضایت و شیرینی را که امام معصوم علیه السلام می فرماید هر روزه دار در زمان افطار درک می کند را به خوبی درک می کردم.
روزها گذشت،پانزده الی شانزده روزه گرفتم.گرمای تابستان شدیدتر شده بود.یک روز ظهرخواهرم که روزه بود.به سراغ کلمن آب رفت و مقداری آب برداشت به صورت خودش زدتاخنک شود.من نیز به تقلید خواهرم مشتی آب به صورتم زدم وخنک شدم اما در عالم بچگی ندانسته قطرات آب روی لبم را با زبان خوردم و اندکی کام تشنه ام خنک شد.از فردای آن روز به هوای خنک شدن آب به صورتم می زدم و با زبان چندقطره ریز آب روی لبم را می خوردم،هجده ساعت تحمل تشنگی و گرسنگی در گرمای30درجه به بالاو فقط چندقطره ریز???????
نمی دونم چند روزه نازنینم را اینطوری خراب کردم.????ولی هر سی روزه را گرفتم.