زینب علیهاالسلام زینت پدر

محتواها

  • برگزاری نشست اخلاقی با عنوان « روش و منش حضرت علی علیه السلام در ایجاد وحدت در جامعه و نحوه الگوگیری طلاب در این زمینه از آن حضرت»
  • سلسله کارگاه های پایان نامه نویسی
  • میزگرد علمی با عنوان: « چالش های فرزند آوری طلاب » در رفسنجان
  • آسیب شناسی رفتاری بانوان طلبه در امر پوشش و آراستگی
  • برگزاری مراسم گرامیداشت سومین سالگرد شهادت سردار دلها حاج قاسم سلیمانی
  • برگزاری جلسه هم اندیشی ارتقابخشی خادمیاران خواهر رضوی
  • جلسه هم اندیشی اساتید و معاونان موسسه آموزش عالی حضرت زینب کبری علیهاالسلام رفسنجان
  • فعالیت#مجموعه_مردمی_مهدی_زهرا
  • میلاد کریم اهل بیت علیهم السلام
  • ماه مبارک رمضان پاک کننده
  • میلاد حضرت امام حسن علیه السلام در مهدکودک زادالمعاد
  • دعای جوشن کبیر
  • رمضان ماه خدا
  • رمضان ماه خدا
  • تسلیت درگذشت سرکارخانم فریده داوودی
  • چهلمین فجر انقلاب اسلامی
  • عالمان دین
  • استاد محبوب من،معلم،
  • عزیز زهرا علیهاالسلام
  • ظلم به اهل بیت/تخریب بقیع
  • خانه 
  • آیا تأخیر در فرج موجب قساوت قلب می‏شود؟ 
  • تماس  
  • http://www.sistani.org/ 

سال93

توهرزمان که بیایی بهار خواهد بود
مجال شادی بی اختیارخواهدبود
خوش آن زمان که برآیدبه یک کرشمه دو کار
یکی ظهورامام ویکی شروع بهار
آغاز سال 1393 برشما وخانواده محترمتان مبارک
در سایه خداوند متعال شاد وسلامت باشید
سالی پرخیر وبرکت را از خداوندبرایتان خواستارم

 


دیگران رادست کم

11 خرداد 1396 توسط نقشبند بازار نو

اصل,خاک,ريشه
#پرفسور_حسابی نقل می کند:
در سالهای پیش از انقلاب در یکی از روستاهای نیشابور مشغول گذراندن دوران خدمت سربازی در سپاه بهداشت بودم. یکی از روزها سوار بر ماشین لندرور به همراه دکتر درمانگاه از جاده ای میگذشتیم که دیدم یک چوپان از دور چوبدستش را تکان میداد و به سمت ما میدوید، در آن منطقه مردم ماشین درمانگاه را می شناختند،

ماشین را نگه داشتیم، چوپان به ما رسید ونفس نفس زنان و با لهجه ای روستایی گفت آقای دکتر مادرم سه روزه بیماره…

به اشاره ما درب عقب لندرور را باز کرد و رفت عقب ماشین نشست…

در بین راه چوپان گفت که دیشب از تهران با هواپیما به فرودگاه مشهد آمده و صبح به روستایشان رسیده و دیده مادرش مریض است…

من و دکتر زیر چشمی به هم نگاه کردیم و از روی تمسخر خنده مرموزانه کردیم و به هم گفتیم: چوپونه برای اینکه به مادرش برسیم برای خودش کلاس میذاره…

به خانه چوپان رسیدیم و دیدیم پیرزنی در بستر خوابیده بود، دکتر معاینه کرد وگفت سرما خوردگی دارد دارو و آمپول دادیم و یکدفعه دیگر هم سر زدیم و پیرزن خوب شد…

دو سه ماه از این جریان گذشت و ما فراموش کردیم…

یک روز دیدیم یک تقدیرنامه از طرف وزیر بهداری آن زمان آمده بود و در آن از اینکه مادر پروفسور اعتمادی، استاد برجسته دانشگاه پلی تکنیک تهران معالجه نموده اید، تشکر میکنیم…

من و دکتر، هاج واج ماندیم، و گفتیم مادر کدام پروفسور را ما درمان کرده ایم؟

تا یادمان به گفته های چوپان و معالجه مادرش افتاد…

با عجله به اتفاق دکتر به خانه پیرزن رفتیم، واز او پرسیدیم مادر کدام پسرت استاد و پروفسور است؟

پیرزن گفت همانکه آن روز با شما بود…

پسرم هروقت به اینجا میاید، لباس چوپانی میپوشد و با زبان محلی صحبت میکند…

من و دکتر شرمنده شدیم و من از آن روز با خودم عهد کردم، هیچکس را دست کم نگیرم!

و از اصل و خاک و ریشه خودم فرار نکنم.

 نظر دهید »

اصل،خاک،ریشه

11 خرداد 1396 توسط نقشبند بازار نو

#پرفسور_حسابی نقل می کند:
در سالهای پیش از انقلاب در یکی از روستاهای نیشابور مشغول گذراندن دوران خدمت سربازی در سپاه بهداشت بودم. یکی از روزها سوار بر ماشین لندرور به همراه دکتر درمانگاه از جاده ای میگذشتیم که دیدم یک چوپان از دور چوبدستش را تکان میداد و به سمت ما میدوید، در آن منطقه مردم ماشین درمانگاه را می شناختند،

ماشین را نگه داشتیم، چوپان به ما رسید ونفس نفس زنان و با لهجه ای روستایی گفت آقای دکتر مادرم سه روزه بیماره…

به اشاره ما درب عقب لندرور را باز کرد و رفت عقب ماشین نشست…

در بین راه چوپان گفت که دیشب از تهران با هواپیما به فرودگاه مشهد آمده و صبح به روستایشان رسیده و دیده مادرش مریض است…

من و دکتر زیر چشمی به هم نگاه کردیم و از روی تمسخر خنده مرموزانه کردیم و به هم گفتیم: چوپونه برای اینکه به مادرش برسیم برای خودش کلاس میذاره…

به خانه چوپان رسیدیم و دیدیم پیرزنی در بستر خوابیده بود، دکتر معاینه کرد وگفت سرما خوردگی دارد دارو و آمپول دادیم و یکدفعه دیگر هم سر زدیم و پیرزن خوب شد…

دو سه ماه از این جریان گذشت و ما فراموش کردیم…

یک روز دیدیم یک تقدیرنامه از طرف وزیر بهداری آن زمان آمده بود و در آن از اینکه مادر پروفسور اعتمادی، استاد برجسته دانشگاه پلی تکنیک تهران معالجه نموده اید، تشکر میکنیم…

من و دکتر، هاج واج ماندیم، و گفتیم مادر کدام پروفسور را ما درمان کرده ایم؟

تا یادمان به گفته های چوپان و معالجه مادرش افتاد…

با عجله به اتفاق دکتر به خانه پیرزن رفتیم، واز او پرسیدیم مادر کدام پسرت استاد و پروفسور است؟

پیرزن گفت همانکه آن روز با شما بود…

  • پسرم هروقت به اینجا میاید، لباس چوپانی میپوشد و با زبان محلی صحبت میکند…من و دکتر شرمنده شدیم و من از آن روز با خودعهدکردم هیچ کس
 نظر دهید »

اصل،خاک،ریشه

10 خرداد 1396 توسط نقشبند بازار نو
 نظر دهید »

عظمت خداوند

15 فروردین 1396 توسط نقشبند بازار نو

عظمت وبزرگی خداوند راشکر

یه جوایزی بود برای قرعه کشی حسابهای قرض الحسنه ، بیست و پنج میلیون تومن نقد.

اسامی که می اومد می فرستادیم شعکب که به مشتری اطلاع بدن که بیاد یه جشنی بگیریم و تو جشن حواله ها رو بدیم ، تحویل جایزه ها یکی از بامزه ترین کارهای من بود ، همه جور آدم می اومد با اخلاق های مختلف .

هر کی یه ژستی می گرفت ، یکی خودش رو میزد به بی تفاوتی ، یکی خوشحال بود ، یکی مضطرب …

یه روز تو دفتر نشسته بودم ، یه همکارمم بود که داشت برا همین جوایز کمک میکرد ، دیدم یه پیرمرد حدودا 70-75 ساله با یه تیپ خیلی شیک اومد تو ، با صدای بلند سلام داد ، محکم با من دست داد ، بعد دستش برد با همکارم که خانم بود دست بده ، همکارم بنده خدا مردد بود ولی دستش رو جلو آورد و مصاحفه کرد ، پیرمرد لهجه اش کاملا ترکی استامبولی بود ، اون هم طرفهای شمال شرق ترکیه ، قهقهه می زد و می خندید ، دیدم از اون آدم هایی است که حیفه زود بره

گفتم حاجی بشین یه چایی بیارم ، گفت من حاجی نیستم ، ولی قراره با این پول برم حج ، با خودم گفتم شاید از این هاست که یه عمر آرزوی رفتن به مکه رو داره ، گفتم خدا قبول کنه ایشالا ، عجب سعادتی ، من نرفتم ولی میگن خیلی سفر خوبیه ، تو این سن خیلی سعادت بزرگیه که آدم بره مکه و …

هی داشتم همینجوری میگفتم ، گفت بشین ول کن این حرفا رو ، من سفرهای خیلی بهتر رفتم ، ندید بدید نیستم ، این فرق داره ، نشستم کمی از این ور و اون ور گفت ، گفت من اصلا تو برنامه ام نبود برم مکه ، اعتقاد ندارم حقیقتش

گفت من کل دنیا رو گشتم ، از تیپش هم معلوم بود ، گفت روسیه رفتی موبایلش رو از جیبش درآورد و عکسهای سن پطرزبورگ رونشون داد ، تایلند رفتی ، عکس هاش رو نشون داد ، اوکراین رفتی چند تا عکس از کیف نشون داد ،ایتالیا ، اسپانیا ، بلغارستان ، گرجستان ، رومانی ، آلمان …

خیلی شیک و بامزه حرف میزد ، قهقهه می زد شیشه ها لرزه میکرد ، خیلی “خوش داماخ” بود ، میگفت فک نکن جایی رو ندیدم ، ببین اینجا فلان جاست ، اینجا بهمان جاست ، وسط کار هم دو سه بار خانمش رو نشون داد

گفت این هم خانممه ، گفت این پول برا اونه که با هم بریم مکه ، داستان داره برا خودش ، گفتم چه داستانی ؟

گفت من میلیارد پول دارم ،اینجا خونه دارم ، باغ دارم ، ملک املاک دارم ، ترکیه هم همینطور الان هم سالهاست دیگه رفتم ترکیه زندگی می کنم با خانمم ، سالی یکی دو بار فصل باغ باغات میام ایران

میگفت سه روز پیش تو خونه نشسته بودیم خانمم گفت من از تو خیلی راضی ام خیلی مرد خوبی هستی ، بهترین زندگی ، بهترین خونه ، کل دنیا رو گردوندی منو فقط یه آرزو دارم اونم مکه ، منو یه مکه هم بفرست یا ببر بذار خوبی هات تکمیل شه ، یه مکه هم برم دیگه آرزویی ندارم ، میگفت گفتم نمی برم ، من اعتقادی به مکه رفتن ندارم ، هر جایی بردمت با پول خودم بردم ، تو هم به خدات بگو یه پولی بده بریم مکه

میگفت پیش خانمم رو به آسمان کردم گفتم خدایا ، مگه نمی گی دنیا مال توست ، آسمان و زمین و همه چی برای توست ، من که در مقابل تو هیچم با پول خودم با ثروت خودم اینو این همه گردوندم ، تو هم اگه واقعا راست میگی یه پولی بده من اینو ببرم مکه

برا تو که چیزی نیست کل دنیا برا توست ، میگفت کلی اینجوری گفتم و گفتم ، تهش هم به خانمم گفتم اگه خدات داد ، می برمت مکه ، نداد هم که هیچ من پولی برا مکه ندارم … میگفت فرداش برادر زاده ام زنگ زد ، گفت از بانک میگن برنده بیست و پنج میلیون تومن شده ای…

قسم میخورد میگفت من اصلا نمی دونم کی این حساب باز کردم ، راست هم میگفت با 50 تومن موجودی برا سالها پیش بود حسابش …

میگفت خدا زد پس کله ام گفت برا من فیگور نگیربابا

فقط می خندید ، می گفت باور کن این پول برا من پولی نیست ، ولی مزه اش فرق داره ، باهاش می برمش مکه …

میگفت فقط از این پشیمونم که کم خواستم (قهقهه) ، میگفت آدم از خدا به اون بزرگی باید چیزی بخواد در شان خدا

میگفت باور کن بخوای میده … میگفت من نه نماز می خونم نه روزه میگیرم … ولی میگم ازش بخواهی میده …

موقع رفتن هم آدرس داد ، گفت بیا برو ، من از مهمان خوشم میاد …

دکتر_مرتضی_عباد

بارالهامن به بزرگیت اعتراف دارم مس قدرتت را برمن بنما

 نظر دهید »

فضیلت ماه رجب وکیفیت اعمال لیله الرغائب

10 فروردین 1396 توسط نقشبند بازار نو

لیله الرغائب
کلمهٔ «رغائب» جمع «رغیبه» به معنای چیزی که مورد رغبت و میل است و نیز به معنای عطا و بخشش فراوان می‌باشند. بنابر معنای اول «لیله الرغائب» شبی است که میل و توجه به عبادت و بندگی در آن بسیار است و بندگان خدا در این شب گرایش زیادی به رفتن به در خانه خدا و ارتباط و انس با او دارند. بر پایهٔ معنای دوم «لیله الرغائب» شبی است که در آن عطاء و بخشش خدا بسیار است و بندگان خداوند با رو آوردن به بارگاه خدا و خشوع در برابر بزرگی خدا، شایستهٔ دریافت انعام و عطا و بخشش بی کرانهٔ خدا می‌شوند.
اولین شب جمعه ماه رجب را لیلة الرغائب نامند. در این شب ملائک بر زمین نزول می کنند. برای این شب عملی از رسول خدا صلی الله علیه و آله ذکر شده است که فضیلت بسیاری دارد و بدین قرار است:

روز پنج شنبه اول آن ماه - در صورت امکان و بلا مانع بودن- روزه گرفته شود. چون شب جمعه شد؛ ما بین نماز مغرب و عشاءدوازده رکعت نماز اقامه شود که هر دو رکعت به یک سلام ختم می شود و درهر رکعت یک مرتبهسوره حمد، سه مرتبهسوره قدر، دوازده مرتبهسوره توحید خوانده شود. و چون دوازده رکعت به اتمام رسید،هفتاد بار ذکر” اللهم صل علی محمد النبی الامی و علی آله” گفته شود.
پس از آن در سجده هفتاد بار ذکر” سبوح قدوس رب الملائکة والروح” گفته شود. پس از سر برداشتن از سجده، هفتاد بار ذکر” رب اغفر وارحم و تجاوز عما تعلم انک انت العلی الاعظم” گفته شود. در اینجا می توان حاجت خود را از خدای متعال درخواست نمود. ان شاء الله به استجابت می رسد.

پیامبراکرم صلوات الله علیه در فضیلت این نماز می فرماید:

کسی که این نماز را بخواند، شب اول قبرش خدای متعال ثواب این نماز را با زیباترین صورت و با روی گشاده و درخشان و با زبان فصیح به سویش می فرستد. پس او به آن فرد می گوید: ای حبیب من، بشارت بر تو باد که از هر شدت و سختی نجات یافتی.

میّت می پرسد تو کیستی؟ به خدا سوگند که من صورتی زیباتر از تو ندیده ام و کلامی شیرین تر از کلام تو نشنیده ام و بویی، بهتر از بوی تو نبوئیده ام.

آن زیباروی پاسخ می دهد: من ثواب آن نمازی هستم که در فلان شب از فلان ماه از فلان سال به جا آوردی. امشب به نزد تو آمده ام تا حق تو را ادا کنم و مونس تنهایی تو باشم و وحشت را از تو بردارم و چون در صور دمیده شود و قیامت بر پا شود، من سایه بر سر تو خواهم افکند.

دوستان گرامی ازهمگی التماس دعای فراوان
سخت درگیرم،التماس دعا

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 5
  • 6
  • 7
  • ...
  • 8
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • ...
  • 12
  • ...
  • 13
  • 14
  • 15
  • ...
  • 25
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

زینب علیهاالسلام زینت پدر

نحوه نمایش نتایج:

Random photo

جلسه هم اندیشی اساتید و معاونان موسسه آموزش عالی حضرت زینب کبری علیهاالسلام رفسنجان

محتواها

  • برگزاری نشست اخلاقی با عنوان « روش و منش حضرت علی علیه السلام در ایجاد وحدت در جامعه و نحوه الگوگیری طلاب در این زمینه از آن حضرت»
  • سلسله کارگاه های پایان نامه نویسی
  • میزگرد علمی با عنوان: « چالش های فرزند آوری طلاب » در رفسنجان
  • آسیب شناسی رفتاری بانوان طلبه در امر پوشش و آراستگی
  • برگزاری مراسم گرامیداشت سومین سالگرد شهادت سردار دلها حاج قاسم سلیمانی
  • برگزاری جلسه هم اندیشی ارتقابخشی خادمیاران خواهر رضوی
  • جلسه هم اندیشی اساتید و معاونان موسسه آموزش عالی حضرت زینب کبری علیهاالسلام رفسنجان
  • فعالیت#مجموعه_مردمی_مهدی_زهرا
  • میلاد کریم اهل بیت علیهم السلام
  • ماه مبارک رمضان پاک کننده
  • میلاد حضرت امام حسن علیه السلام در مهدکودک زادالمعاد
  • دعای جوشن کبیر
  • رمضان ماه خدا
  • رمضان ماه خدا
  • تسلیت درگذشت سرکارخانم فریده داوودی
  • چهلمین فجر انقلاب اسلامی
  • عالمان دین
  • استاد محبوب من،معلم،
  • عزیز زهرا علیهاالسلام
  • ظلم به اهل بیت/تخریب بقیع
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس